ماهیارماهیار، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره

ماه من ؛ ماهیار جون

معاینه 10 ماهگی

روز دوشنبه 14 اسفندماه  نوبت چکاپ ماهیانه ماهیار جون بود که  بعد از ظهر باید می رفتیم که مامانی ساعت 10:45 صبح زنگ زد و با صدایی لرزان خبر بدی داد که عمو حسن فوت کرده ؛خدا بیامرز هنوز حیف بود از کنار ما بره ولی دست اجل مهلت نداد ( اولی باری که ماهیار را دید خیلی خوشش اومد ماهیار را بغل کرد ماهیار هم زل زده بود نگاهش می کرد دست به ریش های سفید و بلندش می زد اولین کسی که ماهیار را در شش ماهگی تاتی تاتی کرد عمو حسن بود انگار دیروز بود یادش بخیر ). بهر حال باعجله ساعت 14:30 رفتیم دکتر ، خدا را شکر همه چیز خوب بود و رفلاکس ماهیار جون کمتر شده بود.     ...
30 اسفند 1391

ده ماهگیت مبارک

  پسر گلم بسلامتی ده ماه را پشت سر گذاشتی و وارد یازده ماهگی شدی انگار دیروز بود که در شکم مامانی بود و با هم سرکار می رفتیم خونه تکونی می کردیم ، یاد دوران نوزادیت بخیر می شمردم روزهها که زود 28 روزت تموم بشه ،الان ماشالله هزار ماشالله حرف میزنی ، می ایستی برای خودت میگردی ، میخرچی مونس من هستی .   ...
14 اسفند 1391

خونه تکونی ماهیار جون

داشتم اتاق ماهیار جون را تمیز می کردم که خودش همکاری می کرد لباسهاش که مرتب می کردم نشسته بود و تماشا می کرد و گاه گهداری آب دهنش را روی لباسهاش می ریخت یا پرده اتاقش را باز می کردم یا دیوارش تمیز می کردم از نردبان بالا می اومد .   ...
7 اسفند 1391
1